حافظه ی روشن آب به قلم رویا ملکی نسب
پارت سی و ششم
زمان ارسال : ۲۶۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 2 دقیقه
ساناز با ترشرویی جواب داد: نه. حساسیت فصلیه.
_ قبلا حساسیت فصلی نداشتی!
_ حالا دارم. باید ازت اجازه می گرفتم؟
حامی شانه بالا داد و دوستانه لبخند زد. روی چمن مقابلش دو زانو نشست. نگاه به صورت تپل و سرخ و مژه های به هم چسبیده اش کرد و کادو را پیش برد. محتوای کادو شال حریر سبز سنگ
دوزی شدۀ گران قیمت بود.
_ این چیه؟
_ کادوئه. واسه تو گرفتم. یه شال سبز زمردی... هم رنگ چشمات. مطمئ
ایلما
00چقدربهم میان حامی وساناز😍